سکوت را خرده می گیرند
و کلام را به درگاه ِ واهی ِ وَهم ِ موروثی شان
- تسبیح کنان -
خنجر بر گلو می نهند.
در روشنای روز
انسانیت
- این تنها متاع ِ انسان بودن را
سوداگرانه
به گونه ی خیس ِ کودکی می فروشند
و شباهنگام
سر به خاک می سایند...
تنها تو می دانی
درد ِ دانستن را
آنگاه که گفتن را هوده ای در میان نیست
و زجر ِ ناگفتن را
به گاه ِ لذتِ بی انکار ِ دانستن.
و تنها تو می فهمی
وسوسه ی میان گفتن و نگفتن را...
- بی تو
چه نابخردانه می جویم
چون تویی را
- انسان!...
یک روز خدا همه فرشته هاشو صدا زد تا جمع بشن
و بهترین فرشته خدا رو انتخاب کنند
حالا همه فرشته ها جمع شدن
ولی بهترین فرشته خدا اونجا نیست
چون داره وبلاگ منو میخونه
سلام.
وبلاگ قشنگی داری.مطالبش هم خیلی قشنگه.
موفق باشی